مناسبات كنونی موجود در حوزهی جامعه جهانی به جز روابط میان دولت ها و منافع اقتصادی، متاثر از روابط، تحقیقات، لابی ها، استدلال ها و تئوری هایی است كه تثبیت و نهادینه شدن آنها دست كم دو دهه طول كشیده است.
آنچه امروز شما در حوزه رسانهها و سازمانهای مدنی و حقوق بشری و مطالعاتی در ارتباط با جمهوری اسلامی و مردم ایران شاهد آن هستید، محصول تلاش هایی است كه دست كم از اواخر دهه هفتاد شمسی سازمان دهی شده است. مناسباتی كه از تاریك خانههای امنیتی به اندیشكدهها و انستیتوهای ذینفع كشیده شدند و از آنجا بر رسانهها و نهادهای غیردولتی سایه افكندند.
دقیقا در سالهایی كه جامعه ایران مسخ گفتمانی به نام اصلاح طلبی شده بود.
در تمام آن سالها همزمان با سازماندهی ماشین پروپاگاندای جمهوری اسلامی در غرب، منتقدان جدی و رادیكال یا به حاشیه رانده شده بودند و یا زیر هیاهوی «اصلاحات گام به گام» دفن شده بودند.
مابقی آنها نیز از فرصت استفاده كردند و امكان بودجه گرفتن و تریبون داشتن را منوط به تایید گفتمان اصلاح طلبان كردند.
آنچه امروز بر سر ما آوار شده، یكی از تركش های به جا مانده از دوران اصلاحات است كه با هر تكانی كه بدنهی جامعه به خود می دهد، رنج به جا مانده از اشتباهات گذشته را جلو دیدگانمان می گذارد.
متاسفانه این اوضاع نتیجهی یك اشتباه جمعی است: اشتباه تبعیت اكثریت جامعه از یك جریان به شدت فرصت طلب كه مردم را به ابزار نزاع خود با بخش دیگر حاكمیت تبدیل كرده بود. ما امروز تقاص اشتباه بخشی از جامعه را پس می دهیم كه با مشروعیت دادن به اصلاح طلبان، آنها را به بلای جان خود در غرب بدل كرد.
جامعه در دی ٩٦ و آبان ٩٨ تكلیف خود را با این بلای جمعی مشخص كرد. اما حذف آنها از نهادهای غربی مستلزم تلاشی طولانی مدت است. آنها از همه ظرفیت های موجود در غرب اعم از دمكراسی، تقابل با نژادپرستی، زن ستیزی و همچنین مطالعات پسااستعماری برای حفظ جایگاه خود بهره می گیرند. در نتیجه حذف این زائدههای شبهدولتی مستلزم صبر، جدیت، تداوم و پشتكار است.
فراموش نكنیم كه بازپس گیری تریبون ها و نهادها از لابی نظام در غرب به اندازه بازپس گیری خیابان ها از جمهوری اسلامی اهمیت دارد.
اینها مكمل هم اند.