• امروز : سه شنبه - ۱۱ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Tuesday - 30 April - 2024
کل 27538امروز 0
1

یادداشت حامد اسماعیلیون در سوم …

  • کد خبر : 122391
  • 04 دی 1401 - 18:00
یادداشت حامد اسماعیلیون در سوم …

  یادداشت حامد اسماعیلیون در سومین سالروزی که همسر و دخترش خانه را به قصد ایران ترک کردند. بخش‌هایی از متن: … پریسا جانم، فردا درست سه سال از رفتن تو و ری‌را از این خانه می‌گذرد… بسیاری چشم بر قتل شما بستند. شکایتی از بسیاری ندارم. جای من نبودند. خوب بود اگر همراه می‌شدند […]

یادداشت حامد اسماعیلیون در سوم … 883810001671978620
یادداشت حامد اسماعیلیون در سوم … 007638001671978621
یادداشت حامد اسماعیلیون در سوم … 167525001671978621
یادداشت حامد اسماعیلیون در سوم … 305131001671978621
یادداشت حامد اسماعیلیون در سوم … 423293001671978621
یادداشت حامد اسماعیلیون در سوم … 581188001671978621
یادداشت حامد اسماعیلیون در سوم … 700824001671978621
یادداشت حامد اسماعیلیون در سوم … 820535001671978621
یادداشت حامد اسماعیلیون در سوم … 992702001671978621
یادداشت حامد اسماعیلیون در سوم … 111385001671978622

 

یادداشت حامد اسماعیلیون در سومین سالروزی که همسر و دخترش خانه را به قصد ایران ترک کردند.
بخش‌هایی از متن:

پریسا جانم،
فردا درست سه سال از رفتن تو و ری‌را از این خانه می‌گذرد…

بسیاری چشم بر قتل شما بستند. شکایتی از بسیاری ندارم. جای من نبودند. خوب بود اگر همراه می‌شدند اما نشدند.
همین اشتباه را خیلی‌ها در دهه‌های گذشته کرده بودند. خودم را هم مقصر می‌دانم. در سال‌هایی که گذشته بود از قتل‌ها و کشتارها و تبعیض‌ها نوشته بودم اما خشمم هم‌سنگ خشم بازماندگان دیگر نبود. من هم درمیان کسانی قرار می‌گرفتم که بعد از شنیدن فریادها به زندگی برگشته بودند.

می‌دانستم اگر بخواهند پرونده‌سازی کنند نقطه‌ضعف‌ها را در کجا می‌جویند. نگذاشتم ذهنم از انتقام لبریز شود. نگذاشتم مثل آن‌ها بشوم. نگذاشتم خوی آدم‌کشی سایه‌ی تاریکی بر روحم بیندازند. همیشه گفتم دادگاه. همیشه گفتم دادرسی عادلانه. شوخی که نداریم. وقتی خیلی سال پیش به اسید ریختن در چشم اسیدپاش اعتراض کرده بودم یکی در وبلاگم نوشته بود قربانی دختر خودت نیست که این‌طور نظر می‌دهی. تا همسر و دختر خودم را کور که نه، با ترکش‌های داغ تکه‌تکه کردند و باز گفتم دادگاه. باز گفتم هیئت منصفه، باز گفتم دادگاه بین‌المللی، باز گفتم دادخواهی. نمی‌شود شبیه قاتلان شما شد. اما می‌شود رسوای‌شان کرد…

پریسا جانم،
آخر تابستان بود و از یکی از این سفرها تازه برگشته بودم که در ایران غوغایی در گرفت. انقلابی که به همه‌ی ما زندگی دوباره بخشید. صد روز گذشته است…
نسل جوان… یک باره طغیان کردند. انقلاب شده بود. انقلاب شده است. چاره‌ای نیست. روسری‌ها را از سر انداختند، با مشت‌های گره‌کرده جلوی دیکتاتور ایستادند، ترانه ساختند،‌ ساچمه خوردند، باتون خوردند، زندانی شدند، از بلندی پرت‌شان کردند، تیر خلاص به پیشانی‌شان زدند، از پشت به رگبارشان بستند اما خاموش نماندند. مغازه بستند، اعتصاب کردند، تحریم کردند، از نان شب خودشان گذشتند اما سکوت نکردند. باید بتوانند آن‌طور که می‌خواهند بپوشند، بخورند، راه بروند، برقصند، عاشق بشوند، کار کنند….

گمان کنم سال چهارمِ رفتن تو، سال سقوطشان باشد. طولانی و جانکاه است اما شدنی است….
hamed.esmaeilion

📡 @

 

لینک کوتاه : https://mamlekate.net/?p=122391

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.