زنی در بهشت سکینه ایستاد، دستاشو وا کرد روسریشم افتاد ماسک هم نزده بود؛ گفت: بُکُش! بُکش! بُکش دیگه!
لباس شخصیها که ماسک هم زده بودند رفتند عقب. آن صحنه باید جاودانه میشد. آن ایستادن آن شجاعت.
زنی در بهشت سکینه ایستاد، دستاشو وا کرد روسریشم افتاد ماسک هم نزده بود؛ گفت: بُکُش! بُکش! بُکش دیگه! لباس شخصیها که ماسک هم زده بودند رفتند عقب. آن صحنه باید جاودانه میشد. آن ایستادن آن شجاعت. ipharnia
زنی در بهشت سکینه ایستاد، دستاشو وا کرد روسریشم افتاد ماسک هم نزده بود؛ گفت: بُکُش! بُکش! بُکش دیگه!
لباس شخصیها که ماسک هم زده بودند رفتند عقب. آن صحنه باید جاودانه میشد. آن ایستادن آن شجاعت.
این مطلب بدون برچسب می باشد.