
دختری بعد از ابلاغ حکم زندانش مینویسد «آدمی که میجنگد میداند انقلابها به طول میانجامند اما شکست نمیخورند»،
پسری دیگر با دست شکسته در میان گله ماموران قبل از اعدامش میگوید «برایم شادی کنید، نماز و قرآن نخوانید»،
مردی بر بالای آرامگاه پسرش میگوید «پسرم برای ایران مُرد، ناراحت نیستم»
و این گوشهای از انقلاب کنونی ایران است.
شما در حال تماشای شرافت، شجاعت و وجدان در برابر سیاهی، شر و جنایتید. مرز آنقدر مشخص و راه آنقدر واضح است که هیچ میانبر و بهانهای قابل پذیرش نیست. سکوت در برابر جنایت خود نوعی همدستی است.
به قول آلبر کامو «دیگر در این میان مسئلهی قهرمان بازی و قهرمان بودن مطرح نیست، مسئله شرافت است». اگر در چنین زمانهی سیاهی سکوت را برمیگزینید، خود پیشاپیش اجازهی فرود باتوم بر صورت نیکا، گلوله بر قلب پویا و پژمان و طناب دار بر گردن مجید را صادر کردهاید.