دین در بطن خودش دچار یه تنش اساسیه: از طرفی نمیتونه به گزاف خلاف عقل و عرف باشه، چون مقبولیتش به خطر میفته، از طرف دیگه نمیتونه کاملاً هم با عقل منطبق باشه، چون این شبهه رو ایجاد میکنه که اگر عقل همون دینه، چه لزومی به وجود دین هست؟
بحران «شاش شتر» وسط این تنش دهن باز میکنه.
بحران «شاش شتر» وسط این تنش دهن باز میکنه.
از طرفی شیعهی عرفی حاضر نیست شاش شتر بخوره، از طرف دیگه سندیت این روایات، با باقی روایات که عقایدش رو تأیید میکنن یکسانه. همون شیخ فلانی که در کتابش حدیث «حسین، کشتی نجات» رو آورده، به نظر امام صادق درباره «خواص شفابخش شاش شتر» پرداخته.
پس چرا اولی رو قبول میکنه، دومی رو نه؟
چون بر خلاف چیزی که فکر میکنه، بیش از هرچیز پیرو همون عقل و عرفه، نه دین، و دین براش فقط جنبهی استتیک داره: زندگیش رو قشنگ میکنه، اما به واقع بهتر نمیکنه.
بیاید روی این شاش شتر اصرار کنیم. این سوال بنیانکَنه: اگر به فرمودهی ائمه شاش نمیخوری، پس چرا فک میکنی شفات میدن؟